1 گرچه دل تو زین همه غم تنگ شود غم کش که ز غم مرد به فرهنگ شود
2 میرنج درین حبس بلا از صد رنگ تا آنگاهت که جمله یک رنگ شود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سلیمان با چنان کاری و باری بخیلی مور بگذشت از کناری
2 همه موران بخدمت پیش رفتند بیک ساعت هزاران بیش رفتند
1 یک شکر زان لب به صد جان میدهد الحق ارزد زانکه ارزان میدهد
2 عاشق شوریده را جان است و بس لعل او میبیند و جان میدهد
1 عشق جمال جانان دریای آتشین است گر عاشقی بسوزی زیرا که راه این است
2 جایی که شمع رخشان ناگاه بر فروزند پروانه چون نسوزد کش سوختن یقین است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به