1 گرچه دل تو زین همه غم تنگ شود غم کش که ز غم مرد به فرهنگ شود
2 میرنج درین حبس بلا از صد رنگ تا آنگاهت که جمله یک رنگ شود
1 دوش ناگه آمد و در جان نشست خانه ویران کرد و در پیشان نشست
2 عالمی بر منظر معمور بود او چرا در خانهٔ ویران نشست
1 جهانی جان چو پروانه از آن است که آن ترسا بچه شمع جهان است
2 به ترسایی درافتادم که پیوست مرا زنار زلفش بر میان است
1 این گره کز تو بر دل افتادست کی گشاید که مشکل افتادست
2 ناگشاده هنوز یک گرهم صد گره نیز حاصل افتادست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند