ترا اگر چه فراغت بود ز یاری از سیف فرغانی غزل 450

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

ترا اگر چه فراغت بود ز یاری من

1 ترا اگر چه فراغت بود ز یاری من بریده نیست ز وصلت امیدواری من

2 از آرزوی تو در خاک و خون همی گردم بیا و عزت خود باز بین و خواری من

3 در اشتیاق تو شبها چنان بنالیدم که خسته شد دل شب از فغان و زاری من

4 غم تو خوردم و خون شد دلم جزاک الله که خوش قیام نمودی بغمگساری من

5 مرا غم تو بباطل همی کشد، چه شود اگر برآری دستی بحق گزاری من

6 ز صبر و عقل درین وقت شکرها دارم که در فراق تو چون می کنند یاری من

7 جماعتی که مرا منع می کنند از تو ببین قساوت ایشان و بردباری من

8 فسرده طبع نداند که از سر سوزست چو شمع در غم عشق تو پایداری من

9 وفا و مهر تو را من بدان جهان ببرم گمان مبر که همین بود دوستداری من

10 مرا از آمد و شد نزد تو چه حاصل بود بجز ملامت خصمان و شرمساری من

11 ز تند باد فراق تو سیف فرغانیست بسان برگ خزان (ای) گل بهاری من

عکس نوشته
کامنت
comment