-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چه زان ما گشتی، سر ما چه دانی تو؟ ور چه مات میخوانیم، این دعا چه دانی تو؟
2 چون ز خود نشد خالی هیچ نفس خودبینت از خدا سفر کردن، در خدا چه دانی تو؟
3 شب چو خفته میباشی تا به روز در خلوت گر هدر شودخونی، یا هبا چه دانی تو؟
4 ای که مرد معنی را زیر خرقه میجویی آن کلاه داران را در قبا چه دانی تو؟
5 «ها» و «هو» که در حالت میزنی و او ناید چون ندیدهای او را «هو» و «ها» چه دانی تو؟
6 هفت عضو سرکش را زیر پای ناکرده آسمان هفتم را زیر پا چه دانی تو؟
7 جز رضای خود چیزی چون نجستهای هرگز از سخط کجا ترسی؟ یا رضا چه دانی تو؟
8 گفتی: آشنا گشتم با خدای در معنی ای ز عقل بیگانه، آشنا چه دانی تو؟
9 اوحدی صفت با او هر چه گفتی آن بشنو لیکن اندرین گنبد این صدا چه دانی تو؟