گر چه وصلت نفسی می ندهد دست از سیف فرغانی غزل 18

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

گر چه وصلت نفسی می ندهد دست مرا

1 گر چه وصلت نفسی می ندهد دست مرا جز بیادت نزنم تا نفسی هست مرا

2 من چو وصل تو کسی را ندهم آسان دست چون بدست آوری آسان مده از دست مرا

3 چون تو هشیار بدم، نرگس مخمورت کرد از می عشق بیک جرعه چنین مست مرا

4 مردمم شیفته خوانند و از آن بی خبرند که چنین شیفته سودای تو کردست مرا

5 گو نگهدار کنون جام نکونامی خویش آنکه او سنگ ملامت زدو بشکست مرا

6 تا من ابروی کمان شکل تو دیدم چون صید تیر مژگانت ز هر سو بزد و خست مرا

7 ناوک غمزه وتیر مژه آید بر دل از کمان خانه ابروی تو پیوست مرا

8 دوش بر آتش شوقت همه شب از دیده آب می ریختم وسوز تو ننشست مرا

9 سیف فرغانی بی روی بهار آیینش همچو بلبل بخزان نطق فروبست مرا

عکس نوشته
کامنت
comment