1 هرچند که بار آن شترها شکر است آن اشتر مست چشم او خود دگر است
2 چشمش مست است و او ز چشمش بتر است او از مستی ز چشم خود بیخبر است
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آمد مه ما مستی دستی فلکا دستی من نیست شدم باری در هست یکی هستی
2 از یک قدح و از صد دل مست نمیگردد گر باده اثر کردی در دل تن از او رستی
1 چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را میدان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما
2 ور خود برآید بر سما کی تیره گردد آسمان کز دود آورد آسمان چندان لطیفی و ضیا
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **