گرچه از بهر کسی جان نتوان از سیف فرغانی غزل 68

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

گرچه از بهر کسی جان نتوان داد ز دست

1 گرچه از بهر کسی جان نتوان داد ز دست چیست جان کز پی جانان نتوان داد ز دست

2 ای گلستان وفا خار جفا لازم تست از پی خار گلستان نتوان داد ز دست

3 همچو تو دوست مرا دست بدشواری داد چون بدست آمدی آسان نتوان داد ز دست

4 گرچه آن زلف پریشانی دلراست سبب آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست

5 دی یکی گفت برو ترک غم عشق بگو بچنان وسوسه ایمان نتوان داد ز دست

6 خاک کوی تو بملک دو جهان نفروشم گوهر قیمتی ارزان نتوان داد ز دست

7 جای موری که مرا دست دهد بر در تو بهمه ملک سلیمان نتوان داد ز دست

8 محنتت را که گدایانش چو نعمت بخورند بهمه دولت سلطان نتوان داد ز دست

9 سیف فرغانی اگر چند توانگر باشی بر درش جای گدایان نتوان داد ز دست

عکس نوشته
کامنت
comment