1 هر چند که عیبم از قفا میگویند دشنام و دروغ و ناسزا میگویند
2 نتوان به حدیث دشمن از دوست برید دانی چه؟ رها کنیم تا میگویند
1 آرام دل خویش نجویم چه کنم؟ وندر طلبش به سر نپویم چه کنم؟
2 گویند مرو که خون خود میریزی مادام که در کمند اویم چه کنم؟
1 فرزانه رضای نفس رعنا نکند تا خیره نگردد و تمنا نکند
2 ابریق اگر آب تا به گردن نکنی بیرون شدن از لوله تقاضا نکند
1 گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل
2 ایا باد سحرگاهی گر این شب روز میخواهی از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت