گرچه عمریست از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 62

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

گرچه عمریست که دل از غم عشقت ریش است

1 گرچه عمریست که دل از غم عشقت ریش است لیک چندیست که این غائله بیش از پیش است

2 بهرۀ من همه زان نخل شکر بر زهر است قسمت من همه زان چشمۀ نوشین نیش است

3 هر که شد طرۀ هندوی ترا حلقه بگوش گر بگویند عجب نیست که کافر کیش است

4 عاشق اندیشه ندارد ز بدو نیک جهان آری اندیشه گری پیشۀ دور اندیش است

5 هر که در حلقۀ آن زلف پریشان زده دست پای او بر سر هر تفرقه و تشویش است

6 کامرانیّ دو گیتی طمع خام بود همت عاشق دلسوخته از آن بیش است

7 روی در خلوت دل کن که تو بیگانه نئی آنچه سالک طلبد گر نگرد در خویش است

8 مفتقر همت پاکان ز قلندر مطلب هر که در فقر و فنا زد قدمی درویش است

عکس نوشته
کامنت
comment