- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرچه عمریست که دل از غم عشقت ریش است لیک چندیست که این غائله بیش از پیش است
2 بهرۀ من همه زان نخل شکر بر زهر است قسمت من همه زان چشمۀ نوشین نیش است
3 هر که شد طرۀ هندوی ترا حلقه بگوش گر بگویند عجب نیست که کافر کیش است
4 عاشق اندیشه ندارد ز بدو نیک جهان آری اندیشه گری پیشۀ دور اندیش است
5 هر که در حلقۀ آن زلف پریشان زده دست پای او بر سر هر تفرقه و تشویش است
6 کامرانیّ دو گیتی طمع خام بود همت عاشق دلسوخته از آن بیش است
7 روی در خلوت دل کن که تو بیگانه نئی آنچه سالک طلبد گر نگرد در خویش است
8 مفتقر همت پاکان ز قلندر مطلب هر که در فقر و فنا زد قدمی درویش است