- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرچه در آینه ممکن نبود جان دیدن صورت جان را در روی تو نتوان دیدن
2 من کنم گریه و او خنده کند حاجت نیست روز باران به چمن رفتن و بستان دیدن
3 زلف بردار ز رخساره که نیکو نبود کفر را این همه هم صحبت ایمان دیدن
4 دیده را غرقه به خون گر نکنم پس چکنم او مرا دید پریشان ز پریشان دیدن
5 هرکه در خواب سر زلف پریشان تو دید سیر هرگز نشد از خواب پریشان دیدن
6 رخت آسان نتوان دید که آسان نبود چشم را چشمه خورشید درخشان دیدن