-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر چه هست مرا بیتو داغ بر سر داغ زنم ز ناخن هر لحظه حلقه بر در داغ
2 نشسته بر سر بالین من بدلسوزی رفیق در شب غم چون فتیله بر سر داغ
3 چنان نگار شد از نیش غمزه ات مرهم که تا بحشر نخیزد ز روی بستر داغ
4 ستاره سوخته ای همچو من ندارد عشق که هست کوکب بخت سیاهم اختر داغ
5 تو چون بجلوه در آئی برای دفع گزند سپند آبله سوزد دلم بر اخگر داغ
6 درون سینه غم او بمجلس آرائی است صراحی دل پر خون گواه ساغر داغ
7 کلیم سوخته را وقف شد که بردارند ز روی بستر تب چون سیاهی از سر داغ