گرچه می دانم که روزی از اقبال لاهوری زبور عجم 92

اقبال لاهوری

آثار اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

گرچه می دانم که روزی بی نقاب آید برون

1 گرچه می دانم که روزی بی نقاب آید برون تا نپنداری که جان از پیچ و تاب آید برون

2 ضربتی باید که جان خفته برخیزد ز خاک ناله کی بی زخمه از تار رباب آید برون

3 تاک خویش از گریه های نیمشب سیراب دار کز درون او شعاع آفتاب آید برون

4 ذرهٔ بی مایه ئی ترسم که ناپیدا شوی پخته تر کن خویش را تا آفتاب آید برون

5 در گذر از خاک و خود را پیکر خاکی مگیر چاک اگر در سینه ریزی ماهتاب آید برون

6 گر بروی تو حریم خویش را در بسته اند سر بسنگ آستان زن لعل ناب آید برون

عکس نوشته
کامنت
comment