1 گرچه دانم ز اشک خون باران من لاله خواهد رست از بستان من
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 فریاد که آتش نهانم افتاد به مغز استخوانم
2 سوز دل و آتش درونم افکنده شرر به خانمانم
1 ای سلسله زلفت سرمایۀ رسوایی باز آی که رسوا کرد ما را دل شیدایی
2 بی سلسلۀ زلفت دانی که چها کردست تاریک شب هجران با این سر سودایی
1 ساقیا خیز که من نیز برآن برخیزم که به جامی ز سر جان و جهان برخیزم
2 خرم آنروز که دیوانه وش اندر طلبت با دو صد سلسله از اشک روان برخیزم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به