1 گرچه دل و سینه کان گوهر دارم رخساره زرنج هر دو چون زر دارم
2 کان بستهٔ زلف ماه دلبر دارم وین خستهٔ تیر شاه سنجر دارم
1 سنگیندلی که بر دل احرار قادرست در حسن و در جمال بدیع است و نادرست
2 در موکب نبرد سواری دلاورست در مجلس شراب نگاری معاشرست
1 ای به عدل تو جهان یافته از جور نجات دولت و ملک ملک را زبقای تو ثبات
2 گر بنازند وزیران کُفات از تو سزد زانکه هم شمس وزیرانی و هم صدر کفات
1 گوهری گویا کزو شد دیده پرگوهر مرا کرد مشکین چنبر او پشت چون چنبر مرا
2 عشق او سیمین و زرّین کرد روی و موی من او همی خواهد که بِفریبد به سیم و زر مرا