1 هرچند که روز بی نوایی دارم شب با سگ دوست آشنایی دارم
2 در بزم اگر جای ندارم غم نیست در کوچه او ره به گدایی دارم
1 اذا ماشئت ان تحیی حیوة حلوة المحیا به رسوایی برآور سر ز مستوری برون نِهْ پا
2 حدیث حسن و مشتاقی درون پرده پنهان بود برآمد شوق از خلوت نهاد این راز بر صحرا
1 به صاف صبح نگه کن سر سبو بگشا دهان چشمه گشادند راه جو بگشا
2 دل از مطالعه صبح در حجاب مدار ز زیر هر بن مو دیده یی برو بگشا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به