1 هرچند که روز بی نوایی دارم شب با سگ دوست آشنایی دارم
2 در بزم اگر جای ندارم غم نیست در کوچه او ره به گدایی دارم
1 امشب خوش آشناست به رویش نگاه ما گویا حجاب سوخته از برق آه ما
2 از بس که می شدیم به حسرت جدا ازو خون می چکید روز وداع از نگاه ما
1 خمار می به لبم قفل زد ایاغ کجاست؟ کلید میکده گم کرده ام چراغ کجاست؟
2 نه عندلیب غزل خوان نه شاخ گل خندان درین بهار کسی را دل و دماغ کجاست؟
1 برای خشت خم خوبیم گو آن پیر ترسا را کزین بازیچه طفلان خرد مشت گل ما را
2 جهان را نیست آن معنی که باید فکر آن کردن الف با خوان هر مکتب شکافد این معما را