- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش جان نو داد بمن صورت معنی دارش
2 بنگر آن دایره روی و برو نقطه خال دست تقدیر بصد لطف زده پرگارش
3 بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست ناردان لب و رخساره چون گلنارش
4 ملک خسرو برود در هوس بندگیش آب شیرین ببرد لعل شکر گفتارش
5 نقد جان رفت درین کار خریدارش را برو ای حسن و دگر تیز مکن بازارش
6 از پی نصرت سلطان جمالش جمعست لشکر حسن بزیر علم دستارش
7 تا غم تلخ گوارش نخوری یکچندی کام شیرین نکنی از لب شکربارش
8 عشق دردیست که چون کرد کسی را بیمار گر بمیرد نخوهد صحت خود بیمارش
9 لوح ما از قلم دوست نه آن نقش گرفت کآب بر وی گذرد محو کند آثارش
10 آنچه داری بکف و آنچه نداری جز دوست گر نیاید مطلب ور برود بگذارش
11 سیف فرغانی نزدیک همه زنده دلان مرده یی باشی اگر جان ندهی در کارش