-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چه امید ندارم که: شوم شاد از تو نتوانم که زمانی نکنم یاد از تو
2 گفته بودی که: به فریاد تو روزی برسم کی به فریاد رسی؟ ای همه فریاد از تو
3 دانم این قصه به خسرو برسد هم روزی که: تو شیرینی و شهری شده فرهاد از تو
4 اگر امشب سر آن زلف به من دادی، نیک ورنه فردا من و پای علم و داد از تو
5 گر تو، ای طرفهٔ شیراز، چنین خواهی کرد برسد فتنه به تبریز و به بغداد از تو
6 دوش گفتی: به دلت در زنم آتش روزی چه دل؟ ای خرمن دلها شده بر باد از تو
7 دل ما را غم هجر تو ز بنیاد بکند خود ندیدیم چنین کار به بنیاد از تو
8 اوحدی را مکن از بند خود آزاد، که او بندهای نیست که داند شدن آزاد از تو