-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگرچه زشت نماید بدوستان ستم دوست جفا کشیم و برویش نیاوریم که نیکوست
2 بمکتب ستم او دلم ز وسوسه ی عقل چو طفل عربده جو پهلوی خلیفه ی بدخوست
3 دل ضعیف چه زحمت برد بنزد طبیبان چو هم ملاحظه ی صبر او معالجه ی اوست
4 ز سحر نافه ی زلف تو آتشیست درین دل که گر بشیر در اویزد از جنون بدرد پوست
5 ترنج غبغش آخر به دست بخت من افتد بکوشم و بکفش اورم که سیب سخنگوست
6 ز گریه نرگس من شد سپید و یاسمنم زرد دلم هنوز هواخواه نوخطان پریروست
7 سفال صبر شو ایدل که آن نهال ملاحت به آب دیده در آید اگر چه آن طرف جوست
8 هزار سلسله ی بافته بمذهب عشاق نه همچو طاقیه ی پرده و کلاله ی خوشبوست
9 گلی که تربیت از بلبلی نیافت فغانی اگر ز چشمه ی خورشید آب خورده که خودروست