التفات چشم آن مشکین‌غزالم از بابافغانی شیرازی غزل 299

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

التفات چشم آن مشکین‌غزالم می‌کشد

1 التفات چشم آن مشکین‌غزالم می‌کشد مردمی‌ها می‌کند کز انفعالم می‌کشد

2 گرچه آزادم ز قید دانه و دام هوس شوق دام و دانهٔ آن زلف و خالم می‌کشد

3 من نمی‌نالم ز اندوه شب هجران ولی هر نفس اندیشهٔ روز وصالم می‌کشد

4 چون خرامان می‌رود سَروَش به گلگشت چمن شیوهٔ رفتار آن نازک‌نهالم می‌کشد

5 تاب دیدارش ندارد دیدهٔ حیران من ور نظر می‌بندم از رویش خیالم می‌کشد

6 باز می‌پرسی که خونت را که می‌ریزد به ناز نازنین من چه گویم کاین سؤالم می‌کشد

7 پیر گشتم چون فغانی در ره عشق و هنوز آرزوی دیدن آن خردسالم می‌کشد

عکس نوشته
کامنت
comment