هم صدوا هم از جلال الدین محمد مولوی غزل 2267

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

هم صدوا هم عتبوا عتابا ما له سبب

1 هم صدوا هم عتبوا عتابا ما له سبب تن و دل ما مسخر او که می‌نپرد به جز بر او

2 فما طلبوا سوی سقمی فطاب علی ما طلبوا عجب خبری که می‌دهدم دم و غم او کر و فر او

3 فنی جلدی اذا عبسوا فکیف تری اذا طربوا مرا غم او چو زنده کند چگونه شوم ز منظر او

4 فلا هرب اذا طلبوا و لا طرب اذا هربوا عجب چه بود بهر دو جهان که آن نبود میسر او

5 اری امما به سکروا و لا قدح و لا عنب حدث نشود شکر که خوری شکر چو چشد ز شکر او

6 لقد ملئت خواطرنا بهم عجبا و ما العجب سحر اثری ز طلعت او شبم نفسی ز عنبر او

7 سکت او ناوهم سکتوا و لا سئمو و لا عتبوا خبر نکنم دگر که مرا رسید خبر ز مخبر او

8 فوا حزنی اذا حجبوا و یا طربی اذا قربوا درم بزند سری نکند که سر نبرد کس از سر او

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر