-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 الصبوح ای دل که ما بزم قلندر ساختیم چون مغان از قلهٔ می قبلهای برساختیم
2 شاهدان آتشین لب آب دندان آمدند کاب کار و کار آبی را بهم درساختیم
3 خواجهٔ جان گو مسلسل باش چون راهب که ما میرداد مجلس از زنار و ساغر ساختیم
4 کشتی می داشت ساقی ما به جان لنگر زدیم گفتی از دریای هستی برگ معبر ساختیم
5 کشتی ما در گذشتن خواست از گیتی و لیک هفتهای هم سوزن عیسیش لنگر ساختیم
6 آن زمان کز آتشین کوثر شدیم آلوده لب عنبرین دستارچه از زلف دلبر ساختیم
7 بر پریروی سلیمانی برافشاندیم پاک سبحهها کز اشک داودی مزور ساختیم
8 غصهٔ عالم نمیشاید فرو بردن به دل زان به می با عالم پاکش برابر ساختیم
9 خاک مجلس بود خاقانی به بوی جرعهای هم به بوی جرعهای خاکش معطر ساختیم