- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تمام کاهش تن جمله آفت جانست مگوی عشق که این آتش و نیستانست
2 براه عشق که پائی نمی رسد بزمین غمی که هست ز محرومی مغیلانست
3 بکن لباس تعلق که خار وادی قرب گرفته دامن دیوانه ایکه عریانست
4 ز سود راه فنا قطره می شود دریا حباب دشمن سر بهر جمع سامانست
5 رواج شور جنون کو که بینمک شد شهر درین دو روز که دیوانه در بیابانست
6 ز انقلاب زمان در پناه جهل گریز که آنچه مانده بیک حال عیش نادانست
7 فروغ عارضت از حلقه های زلف سیاه چو روشنائی ایمان بکافر ستانست
8 بترک سر نتوانم ز سرنوشت برید وگرنه چون قلم از سر گذشتن آسانست
9 ملایمت کن اگر طاقت جدل تنگست کلیم چربی کاغذ علاج بارانست