تمام کاهش تن جمله آفت جانست از کلیم غزل 102

تمام کاهش تن جمله آفت جانست

1 تمام کاهش تن جمله آفت جانست مگوی عشق که این آتش و نیستانست

2 براه عشق که پائی نمی رسد بزمین غمی که هست ز محرومی مغیلانست

3 بکن لباس تعلق که خار وادی قرب گرفته دامن دیوانه ایکه عریانست

4 ز سود راه فنا قطره می شود دریا حباب دشمن سر بهر جمع سامانست

5 رواج شور جنون کو که بینمک شد شهر درین دو روز که دیوانه در بیابانست

6 ز انقلاب زمان در پناه جهل گریز که آنچه مانده بیک حال عیش نادانست

7 فروغ عارضت از حلقه های زلف سیاه چو روشنائی ایمان بکافر ستانست

8 بترک سر نتوانم ز سرنوشت برید وگرنه چون قلم از سر گذشتن آسانست

9 ملایمت کن اگر طاقت جدل تنگست کلیم چربی کاغذ علاج بارانست

عکس نوشته
کامنت
comment