1 ای همه سروران روی زمین بر خطت سر نهاده چون خامه
2 گر نیایم به خدمتت پس ازین تا نگویی که گشت خود کامه
3 کز پی آنکه دی به صفّة تو گرم کردم به شعر انگامه
4 شرم دارم که باز می آیم با چنان شعر دهم درین جامه
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 مخور ای دل غم بسیار مخور ور خوری جز غم دلدار مخور
2 نه غم یار عزیزست؟ آن نیز اگرت هست نگهدار مخور
1 درد دل از حد گذشت و یار نداند دل همه غم گشت و غمگسار نداند
2 شد ز ضعیفی تنم چنان که گر او را گیری صد بار در کنار نداند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به