- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همه راست زین چمن آرزو، که به کام دل ثمری رسد من و پرفشانی حسرتی، که ز نامه گل به سری رسد
2 چقدر ز منت قاصدان، بگدازدم دل ناتوان به بر تو نامهبر خودم، اگرم چو رنگ پری رسد
3 نگهی نکرده ز خود سفر، ز کمال خود چه برد اثر برویم در پیات آنقدر که به ما ز ما خبری رسد
4 شرر، طبیعت عاشقان، به فسردگی ندهد عنان تب موج ما نبری گمان، که به سکتهٔ گهری رسد
5 بهکدام آینه جوهری،کشم التفاتی از آن پری مگر التماسگداز من به قبول شیشهگری رسد
6 به تلاش معنی نازکم،که درین قلمرو امتحان نرسم اگر من ناتوان، سخنم به موکمری رسد
7 ز معاملات جهان کد، تو برآکزین همه دام و دد عفف سگی به سگی خورد، لگد خری به خری رسد
8 به چنین جنونکدهٔ ستم، ز تظلم توکراست غم به هزار خون تپد از الم،که رگی به نیشتری رسد
9 همه جاست شوق طربکمین، ز وداع غنچهگلآفرین تو اگر ز خود روی اینچنین به تو از تو خوبتری رسد
10 به هزارکوچه دویدهام، به تسلّیی نرسیدهام ز قد خمیده شنیدهام،که چو حلقه شد به دری رسد
11 زکمال نظم فسون اثر، بگداخت بیدل بیخبر چه قیامت است بر آن هنرکه به همچو بیهنری رسد