- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سراسر شیوهٔ نازست سرو ناز پروردش ولی در جلوهٔ جولان نمییابد کسی گردش
2 خیال جوهر فرد دهانش جان مشتاقان ز هستی فرد سازد جان فدای جوهر فردش
3 گرفتاری که حیران جمال اوست روز و شب نبیند راحت از خواب و نباشد لذت از خوردش
4 کسی را سجده ی محراب ابرویش قبول افتد که اشک سرخ پیدا باشد از رخساره ی زردش
5 بقدر حال خود هر کس بدین در تحفه یی دارد من مسکین ندارم هیچ غیر از تحفه ی دردش
6 باظهار محبت هر که خود را مرد ره داند گر از تیغ ملامت رو بگرداند مخوان مردش
7 فغانی با گل و گلزار عالم داشت دلگرمی هوای گلرخی از هستی خود ساخت دلسردش