- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تمام عمر اگر بر قبله ی طاعت جبین سایم چنان نبود که در کویت شبی رخ بر زمین سایم
2 خوش آن راحت که چون سنگ جفایی زو خورم هر دم پی تسکین دل بر سینه ی اندوهگین سایم
3 چو مهر محضر خونم نماید چشم آن دارم که لختی از سواد دیده بر نقش نگین سایم
4 نبخشد روشنایی دیده را جز خاک کوی او اگر بر گوهر سیراب و لعل آتشین سایم
5 اگر پروانه ی شمع شبستان خودم خوانی سر از قدر و شرف بر شهپر روح الامین سایم
6 نخواهد شد هوای آستانت از سرم بیرون اگر طرف کله بر آسمان هفتمین سایم
7 نبینم، هیچ معجون غیر می، لعل ترا در خور اگر با شیره ی جان دانه ی در ثمین سایم
8 گرم جان بخشد آن لب چون فغانی تا دم آخر بوصف خط سبزت خامه ی سحر آفرین سایم