بیگانگی ز شکوه شام و از اسیر شهرستانی غزل 372

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

بیگانگی ز شکوه شام و سحر گذشت

1 بیگانگی ز شکوه شام و سحر گذشت تا چند می توان ز دل بیخبر گذشت

2 از آه و ناله معذرت آسمان مخواه پرواز ما ز حوصله بال و پر گذشت

3 غیرت روا نداشت که تنها گذارمش عمر عزیز در قدم نامه بر گذشت

4 سر کرد راه کعبه و منزل به یاد رفت مستی که بیخودانه ز اهل نظر گذشت

5 آتش پرست عشقم و اختر شناس داغ کی شعله از قلمرو من بی خطر گذشت

6 پیش از خمار ساغر تکلیف داد و رفت ذکرش به خیر توبه که بی درد سر گذشت

7 کشتی شکسته ای است به بحر گناه اسیر بخشایشی که موجه طوفان ز سر گذشت

عکس نوشته
کامنت
comment