1 علی الصباح نوید هو الغفور رسید شراب در تن مخمور جان تازه دمید
2 شراب مست درآمد که اینک آوردم نوید مغفرت از حضرت غنی حمید
3 نذیر خوف برون رفت از دل مخمور بشیر باده در آمد زخم بسر دوید
4 بعضو عضو زسر تا به پا بشارت داد بجز و جزو تن و جان و دل رسید نوید
5 نوای ابشر مطرب نواخت کاینک عود صلای اشرب ساقی بداد کاینک عید
6 کسی که منع من از باده کرد جامم داد کسی که منکر مستیم بود مستم دید
7 بچشم خویش کنون دید و منع نتوانست شراب خوردن ما را که محتسب نشنید
8 دلی که بودش از راه اتقواالله بیم در آمد از در لاتقنطوا درو امید
9 زبیم روز جزا گر تهی شدش قالب زساغر پرامید زنده شد جاوید
10 خرد که بود به زندان دیو و دد در بند کنون بمقصد صدق ملیک آرامید
11 روان که بود درین کهنه دیر افتاده کفش بهمت ساقی بساق عرش رسید
12 تنی که بود ززقوم دیو دردی کش زدست حور و ملایک شراب ناب کشید
13 سری که بود لگدکوب چرخ مردم خوار ببال عشق پرید
14 کجا فراق و کجا آنکه از دم رحمان زجانب یمنش نفخهٔ وصال وزید
15 ازینمقوله مزن دم دگر زبان در کش که فیض را سخن بیخودی دراز کشید