1 الحق امنای مال ایتام همچون تو حلالزاده بایند
2 هرگز زن و مرد و کفر و اسلام نفس از تو خبیثتر نزایند
3 اطفال عزیز نازپرورد از دست تو دست بر خدایند
4 طفلان تو را پدر بمیراد تا جور وصی بیازمایند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا دستها کمر نکنی بر میان دوست بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
2 دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
1 از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است پیغام آشنا نفس روح پرور است
2 هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به