- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دردا که یار بر سر لطف نهان نماند نامهربان دو روز به ما مهربان نماند
2 شرمنده ی سگان ویم، بعد مرگ هم کز سوز سینه در تن من استخوان نماند
3 اکنون کشید تیغ که در آستان او دیگر برای روح شهیدان مکان نماند
4 از بس به باغ برد صبا عطر بهر گل خاکم به سر که خاک در آن آستان نماند
5 او خود به اختیار کی این لطف می نمود تیرش ز جذبه دل ما در کمان نماند