1 عیش و نشاط و شادی و لهوست مرمرا تا ساقی من آن بت حوری لقا کند
2 زهره ست و ماه باده و رویش بروشنی زان هر دو نور مجلس ما پر ضیا کند
3 آری چو ماه و زهره به یک جا قران کنند عیش و نشاط و شادی و لهو اقتضا کند
1 شد مشک شب چو عنبر اشهب شد در شبه عقیق مرکب
2 زان بیم کافتاب زند تیغ لرزان شده ز گردون کوکب
1 هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
2 از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
1 تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا
2 بس شب که به یک جای نشستیم و همه شب زو لطف و لطف بود وز من ناله و نینا