1 عیش و نشاط و شادی و لهوست مرمرا تا ساقی من آن بت حوری لقا کند
2 زهره ست و ماه باده و رویش بروشنی زان هر دو نور مجلس ما پر ضیا کند
3 آری چو ماه و زهره به یک جا قران کنند عیش و نشاط و شادی و لهو اقتضا کند
1 ز شاه بینم دل های اهل حضرت شاد هزار رحمت بر شاه و اهل حضرت باد
2 من این نشاط که دیدم ز خلق در غزنین بدید خواهم تا روز چند در بغداد
1 زهی هوا را طواف و چرخ را مساح که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح
2 اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح
1 دریغا جوانی و آن روزگار که از رنج پیری تن آگه نبود
2 نشاط من از عیش کمتر نشد امید من از عمر کوته نبود