آهم گره‌گشاست مدد می‌توان از اسیر شهرستانی غزل 387

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

آهم گره‌گشاست مدد می‌توان گرفت

1 آهم گره‌گشاست مدد می‌توان گرفت نومیدیم رساست رصد می‌توان گرفت

2 از تیغ عشق خون مکافات می‌چکد داد وفا ز اهل حسد می‌توان گرفت

3 تسلیم جوست خوی فراموشکار من جان می‌توان سپرد و سند می‌توان گرفت

4 دشت جنون قلمرو وحشی از نگاه اوست از آهوی رمیده بلد می‌توان گرفت

5 در پرده ساز عشق رسا گر شود اسیر یک ناله را به عمر ابد می‌توان گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment