آهم اثر نیافت ز فریاد بیوقوف از کلیم غزل 413

کلیم

کلیم

کلیم

آهم اثر نیافت ز فریاد بیوقوف

1 آهم اثر نیافت ز فریاد بیوقوف شاگرد را چه بهره ز استاد بیوقوف

2 در پنجه داشت ناخن و دربند تیشه بود آه از نکرده کاری فرهاد بیوقوف

3 مشکل که این شکار در آید بدام تو دل مرغ زیرکست و تو صیاد بیوقوف

4 شعرم بمو شکافی ادراک مدعی خندد چو نوعروس بداماد بیوقوف

5 بنگر کلیم چون فلکم زار می کشد کافر مباد کشته جلاد بیوقوف

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر