1 فرو کوفت پیری پسر را به چوب بگفت ای پدر بی گناهم مکوب
2 توان بر تو از جور مردم گریست ولی چون تو جورم کنی چاره چیست؟
3 به داور خروش، ای خداوند هوش نه از دست داور برآور خروش
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بوی گل و بانگ مرغ برخاست هنگام نشاط و روز صحراست
2 فراش خزان ورق بیفشاند نقاش صبا چمن بیاراست
1 چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
2 سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **