- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خلاف راستی باشد خلاف رای درویشان بنه گر همتی داری سری در پای درویشان
2 گرت آیینهای باید که نور حق در او بینی نبینی در همه عالم مگر سیمای درویشان
3 قبا بر قد سلطانان چنان زیبا نمیآید که این خلقان گردآلوده را بالای درویشان
4 به مأوی سر فرود آرند درویشان معاذ الله وگر خود جنتالمأوی بود مأوای درویشان
5 وگر خواهند درویشان ملک را صنع آن باشد که ملک پادشاهان را کند یغمای درویشان
6 گر از یک نیمه زور آرد سپاه مشرق و مغرب ز دیگر نیمه بس باشد تن تنهای درویشان
7 کسی آزار درویشان تواند جست لا والله که گر خود زهر پیش آرد بود حلوای درویشان
8 تو زر داری و زن داری و سیم و سود و سرمایه کجا با این همه شغلت بود پروای درویشان
9 که حق بینند و حق گویند و حق جویند و حق باشد هر آن معنی که آید در دل دانای درویشان
10 دو عالم چیست تا در چشم اینان قیمتی دارد دویی هرگز نباشد در دل یکتای درویشان
11 سرای و سیم و زر در باز و عقل و جان و دل سعدی حریف این است اگر داری سر سودای درویشان