1 باز به رسم سرکشان راه جفا گرفتهای تیغ ستم کشیدهای، ترک وفا گرفتهای
2 من طلب تو چون کنم؟ چون به تو در رسم؟ که تو شیر ز دام جستهای، مرغ هوا گرفتهای
3 نیست در اندرون من جای خیال دیگری جای کسی کجا بود؟ چون همه جا گرفتهای
4 ما سر و مال در غمت باخته سال و ماه و تو هم غم ما نخوردهای، هم کم ما گرفتهای
5 چیست گناه ما؟ که تو بار دگر به رغم ما یار دگر گزیدهای، خانه جدا گرفته ای
6 جز به دعا نمیرسد دست من از غمت، ولی راه نفس ببستهای، دست دعا گرفتهای
7 هر گرهی ز زلف او باز کنی تو، اوحدی کشور چین گشودهای، ملک ختا گرفتهای