- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز آب شمشیرت از بهار جوشیها داد مشت خونم را یاد گلفروشیها
2 ناله تا نفس دزدید من به سرمه خوابیدم کرد شمع این محفل داغم از خموشیها
3 یا تغافل از عالم یا ز خود نظر بستن زین دوپرده بیرون نیست ساز عیبپوشیها
4 مایهدار هستی را لاف ما و من ننگ است بیبضاعتان دارند عرض خودفروشیها
5 زاهدی نمیدانم تقویی نمیخواهم سینه صافیی دارم نذر دُردنوشیها
6 ساز محفل هستی پر گسستن آهنگ است از نفس که میخواهد عافیت سروشیها
7 محرم فنا بیدل زیر بار کسوت نیست شعله جامهای دارد از برهنهدوشیها