- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بازم به دل نوید صفایی رسیده است از پیشگاه آینه صبحی دمیده است
2 این صیدگاهکیستکه از جوشکشتگان بسمل چو رنگ در جگر خون تپیده است
3 گل جام خود عبث به شکستن نمیدهد صاف طرب به شیشهٔ رنگ پریده است
4 جرأتکجا و من زکجا لیک چاره نیست نقاش دامن توبه دستم کشیده است
5 تا غنچهٔ توبند قبا باز میکند آغوشها چو صبحگریبان دریده است
6 غافل مباش از دل یأس انتخاب من این قطره ازگداز دو عالم چکیده است
7 داغم ز رنگ عجزکه با آن فسردگی بیمنت قدم به شکستن رسیده است
8 لیلی هنوز دام سرانجام میدهد غافلکهگرد وادی مجنون رمیده است
9 هر دم چوگوهر ازگره خویش میرویم پرواز حیرت انجمنان آرمیده است
10 صورت نگار انجمن بینیازیام در ششجهت تغافلم آیینه چیده است
11 بیدل تجردم علمشان نیستیست اینخامه خط بهصفحهٔ هستیکشیده است