بازآ که ز دل زنگ‌زدا بلکه از قصاب کاشانی غزل 306

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

بازآ که ز دل زنگ‌زدا بلکه تو باشی

1 بازآ که ز دل زنگ‌زدا بلکه تو باشی روشنگر آیینه ما بلکه تو باشی

2 حاجت‌طلبان را ز کرم آن خم ابروی بنمای که محراب دعا بلکه تو باشی

3 هر سوی که کردی نظرت جانب یار است ای دیده من قبله‌نما بلکه تو باشی

4 از سایه مژگان خود ای شوخ در این دشت رم می‌کنی آهوی ختا بلکه تو باشی

5 عاجز ز علاج دل ما گشته فلاطون ای لعل لب یار دوا بلکه تو باشی

6 در بادیه بی‌خبری گمشدگانیم این قافله را راهنما بلکه تو باشی

7 لایق نبود شکوه ز دلدار نمودن قصاب سزاوار جفا بلکه تو باشی

عکس نوشته
کامنت
comment