- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز از جرم شکایت ناامید از رحمتم گفته ام کفری و اکنون بدترین امتم
2 ناز من دارد ملالی سایه ام خصم من است در دل خود خوارم و در چشم خود بی عزتم
3 گرچه در ظاهر دلم اظهار طاقت می کند لیک پنهان بر سر جنگ است با من طاقتم
4 می نویسم خط بیزاری دل پرشکوه را با هوس پیوند دارد، نیست با او نسبتم
5 عالمی از رنجشم راه حکایت یافتند از نکوخواهان دگر در زیر بار منتم
6 من که جا یابم برش، با رشک اغیارم چه کار این چنین دایم در آتش از دل پرغیرتم
7 نیست از رنجش «نظیری» گر شکایت میکنم عندلیبم ناله کردن هست رسم و عادتم