باز نقاش خزان طرح از بابافغانی شیرازی غزل 114

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

باز نقاش خزان طرح دگرگون زده است

1 باز نقاش خزان طرح دگرگون زده است رنگها ریخته درهم که دم از خون زده است

2 صاحبان قلم انگشت گزیدند همه زین رقمها که سر از خامه ی بیچون زده است

3 زهره آهنگ همه راهروان راست گرفت داستان غلط ماست که وارون زده است

4 طبق زر نشود پی سپر تیر فلک این همان سخت کمانیست که قارون زده است

5 نیست در دایره ی سطح فلک لفظ خبر اهل همت قدم از دایره بیرون زده است

6 دور بادا خطر چشم بد از دختر رز که چو خورشید سراپرده بگردون زده است

7 آنکه این نامه ی سربسته نوشست نخست گرهی سخت بسر رشته ی مضمون زده است

8 ادب از باده مجویید که این لعل قبا سنگ بر جام جم و خم فلاطون زده است

9 عشق در هر لب جو کوهکنی کرده هلاک بهمان سنگ که بر کاسه ی مجنون زده است

10 ساقیا جام لبالب بفغانی پیما که بفکر دهنت نکته ی موزون زده است

عکس نوشته
کامنت
comment