بازم از نو خم ابروی کسی در از وحشی بافقی غزل 38

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است

1 بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است سلخ ماه دگر و غرهٔ ماه دگر است

2 آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است

3 توتی ما که به غیر از قفس تنگ ندید این زمان بال فشان بر سر تنگ شکر است

4 بشتابید و به مجروح کهن مژده برید که طبیب آمد و در چارهٔ ریش جگر است

5 آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا که هنرها همه عیب و همه عیبی هنراست

6 از وفای پسران عشق مرا طالع نیست ورنه از من که در این شهر وفادارتر است ؟

7 وحشی عاقبت اندیش از آنسو نروی که از آن چشم پرآشوب رهی پرخطر است

عکس نوشته
کامنت
comment