بازم غم بیهوده به همخانگی از وحشی بافقی غزل 169

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

بازم غم بیهوده به همخانگی آمد

1 بازم غم بیهوده به همخانگی آمد عشق آمد و با نشأهٔ دیوانگی آمد

2 ای عقل همانا که نداری خبر از عشق بگریز که او دشمن فرزانگی آمد

3 خوش باشد اگر کنج غمت هست که این دل با رخنهٔ دیرینه به ویرانگی آمد

4 دارد خبری آن نگه خاص که سویم مخصوص به سد شیوهٔ بیگانگی آمد

5 ای شمع به هر شعله که خواهیش بسوزان مرغ دل وحشی که به پروانگی آمد

عکس نوشته
کامنت
comment