- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز بر لوح ضمیر از وصف روی دلبرم نقش معنی می نگارد خاطر صورت گرم
2 ای بگرد کوی تو جان همچو حاجی در طواف در پناه عشق تو دل همچو کعبه در حرم
3 گر ببالای تو ای عالی بتورایات حسن یک علم باشد مرا عالم بگیرد لشکرم
4 ور چو عشاق تو کندر ره ز سر سازند پای یک قدم باشد مرا از هر دو عالم بگذرم
5 عشق را می نوشم و غم می خورم، پاینده باد بر من این نعمت که هم می نوشم و هم می خورم
6 زآب چشمم می بروید تخم انده در دلم زآتش دل می بجوشد دیگ سودا در سرم
7 گر توانگر نیستم در ملک تو در کوی تو از گدایی آنچنان شادم که درویش از درم
8 خاک کویت گشتم ار آبیم باشد بر درت پادشاهان چون گدایان نان بخواهند از درم
9 هرچه هستم از همه عالم مرا نسبت بتست گر بخواری همچو خاکم ور بعزت چون زرم
10 روی خوب تو که تابانست از وی نور حسن داد پیغام و مرا ارشاد فرمود از کرم
11 سیف فرغانی اگر دیدار خواهی برگشا چشم معنی تا ببینی صورت جان پرورم