- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز خونبارست مژگانم نمیدانم چرا اضطرابی هست در جانم نمیدانم چرا
2 عالمی بر حال من حیران و من بر حال خود ماندهام حیران که حیرانم نمیدانم چرا
3 روزگاری شد که بدحال و پریشانم ولی بس که بدحال و پریشانم نمیدانم چرا
4 یار میدانم که میداند دوای درد من لیک میگوید نمیدانم نمیدانم چرا
5 نی وصالم میرهاند از مصیبت نی فراق در همه اوقات گریانم نمیدانم چرا
6 نیست کاری کآید از من هر طرف بیاختیار میدواند چرخ گردانم نمیدانم چرا
7 درد خود را گرچه میدانم فضولی مهلک است فارغ از تدبیر درمانم نمیدانم چرا