- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز اگر خویش باشدت صوفی او خود از هیچ روی لایوفی
2 خانه ویران کند به لیل و نهار گه بشکرانه گه به استغفار
3 نیم شب هر شبی به خانهٔ خویش آید و صد اِباحتی در پیش
4 نه به صورت مسافر ره آز نه به سیرت مقیم پردهٔ راز
5 اندر افکنده در دو خانه خروش یک مه دلقپوش زرقفروش
6 کارشان همچو نقش چینی رنگ دلشان همچو کاف کوفی تنگ
7 از پی یک دو دردیی دین گز قبلهشان سایهٔ قبالهٔ رز
8 گر ندانی مزاجشان در ذات رز بگوی و ز دور ده صلوات
9 سغبهٔ شاهدند و شمع و سرود عالمی کور زیر چرخ کبود
10 خرمگسوار بهر لقمه و دانگ گوشت گندهکنان بیهده بانگ
11 دور بینان سفله چون کرگس روی شویان دیدهکش چو مگس
12 ریششان پر ز باد و فرمان نی ابرشان پر ز رعد و باران نی
13 زشت باشد ز بهر مالیدن دل تهی و چو نای نالیدن
14 روی کرده چو تخم کاژیره به نفاق و دل اندرون تیره
15 پارسا صورتان مفسد کار باز شکلان ولیک موش شکار
16 هستگویی پدید صورت خوب بر چنین فعل و سیرت معیوب
17 حال ایشان به دیدهٔ ظاهر هست نزدیک حاذق و ماهر
18 به خط ابن مقله و بوّاب ترّهات مسیلمهٔ کذّاب
19 آرد از بهر پنجگانهٔ تو این چنین قوم را به خانهٔ تو
20 خانه خالی کند ز نان چون نای پر کند چون شکم طهارت جای
21 پسرت هیچ اگر درو خندد شاهد و شاهدی درو بندد
22 ور زنت کاسهای نهد ز طعام زنت را جز که سکره ننهد نام
23 ور بوی خوش پذیر و پژمرده همچو خردهت بسوزد از خرده
24 چون جماع آرزو کند به دودم دو درم ده زد آفتابهش نم
25 بام خانه به نعره بردارد به لگد خانه را فرود آرد
26 خانهای گر بود چو بیت حرام به دو روز و دو شب کند بدنام
27 ور نباشی چو کرّ بیغلغل کور گردی ز نعرهٔ بلبل
28 صحبت بد بود چو خوردن می که فضیحت شود حریف از وی
29 جاهل آنگه که خوش دلی ورزد تیزی آن دم به عالمی ارزد
30 از پی زیر بانگ و ولوله چیست رو به خود بازگرد مشغله چیست
31 این صفت زو تو کی نیوشی باز آنگهی چون خورد چو نوش پیاز