1 بازم ای دوست چرا از نظر انداخته ای با حسودان من دلشده پرداخته ای
2 چه شد آن ترک جفاکیش کمان ابرو باز که دلم را سپر تیر بلا ساخته
3 با حسودان بداندیش چه ورزی یاری قدر یاران نکوکیش چه نشناخته ای
4 شرط یاری و وفاداریت این بود مگر که بقصد دل من تیغ جفا آخته ای
5 پرده در باز غم عشق ز من قلب روان لیکن ای دوست چه حاصل که وفا باخته ای
6 من نگویم که گرفتار کمند تو کم اند لیک مثل چو من خسته کم انداخته ای
دیدگاهها **