1 بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی پر کن قدح ز باده گلرنگ راوکی
2 آبی که گر برابر آتش بداریش واجب شود عبادت او نزد مزدکی
3 برای شعر بنده چو بلبل که پر شود سمع خدایگان ز نوای چکاوکی
1 چو سنبل تو سر از برگ یاسمین بر زد غمت به ریختن خونم آستین بر زد
2 رخ تو از عرق و نازکی بدان ماند که ابر قطره باران به یاسمین بر زد
1 نهی زلفین عنبر بار بر دوش حدیث ما نیاری هیج در گوش
2 خروش ما زخواری ناشنیده چرا خیره نهی زلفین بر گوش؟
1 ای خسروی که از رخ دوشیزگان غیب هر لحظه دست فکرت تو در کشد نقاب
2 در عرض گاه زینت بزم تو فی المثل طاووس وقت جلوه نماید کم از غراب