1 بعد ازینت سبزه خط در سیاهی میرود ای ز خود غافل زمان خوش نگاهی میرود
2 میشود سرسبزی این باغ پامال خزان خوشدلیهایت به گرد رنگ کاهی میرود
3 با قد خمگشته فکر صید عشرت ابلهیست همچو موج از چنگ این قلاب ماهی میرود
4 چاره دشوار است در تسخیر وحشتپیشگان نکهت گل هر طرف گردید راهی میرود
5 جان به پیش چشم بیباکت ندارد قیمتی رایگان این گوهر از دست سپاهی میرود
6 سرخوش پیمانهٔ ناز محیط جلوهایم موج ما از خود به دوشکجکلاهی میرود
7 نیست صابون کدورتهای دل غیر ازگداز چون شود خاکستر از آتش سیاهی میرود
8 صیقل زنگار کلفتها همین آه است و بس ظلمت شب با نسیم صبحگاهی میرود
9 کیست گردد مانع رنگ از طواف برگ گل خون من تا دامنت خواهی نخواهی میرود
10 از خط او دم مزن بیدل که این حرف غریب بر زبان خامه ی صنع الاهی می رود