پس از عمری که فرسودم به مشق از غالب دهلوی غزل 43

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

پس از عمری که فرسودم به مشق پارسایی‌ها

1 پس از عمری که فرسودم به مشق پارسایی‌ها گدا گفت و به من تن درنداد از خودنمایی‌ها

2 فغان زان بلهوس برکش محبت پیشه کش کز من رباید حرف و آموزد به دشمن آشنایی‌ها

3 بت مشکل‌پسند از ابتذال شیوه می‌رنجد بگوییدش که از عمرست آخر بی‌وفایی‌ها

4 نشد روزی که سازم طره اجزای گریبان را به دستم چاک‌ها چون شانه ماند از نارسایی‌ها

5 نیرزم التفات دزد و رهزن، بی‌نیازی بین متاعم را به غارت داده‌اند از ناروایی‌ها

6 به روز رستخیز از جنبش خاکم پرآشوبی تو و یزدان، چه سازد کس بدین صبرآزمایی‌ها؟

7 کدویی چون ز می‌یابم، چنان بر خویشتن بالم که پندارم سرآمد روزگار بی‌نوایی‌ها

8 چه خوش باشد دو شاهد را به بحث ناز پیچیدن نگه در نکته‌زایی‌ها نفس در سرمه‌سایی‌ها

9 سخن کوته مرا هم دل به تقوی مایل است اما ز ننگ زاهد افتادم به کافر ماجرایی‌ها

10 نرنجم گر به صورت از گدایان بوده‌ام غالب به دارالملک معنی می‌کنم فرمانروایی‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment