1 افزوده غمی چون بغم دیگرم امشب زنهار مگیرید ز کف ساغرم امشب
2 بر خرمن من دوش زدی آتش و رفتی بودت گذری کاش بخاکسترم امشب
3 گویند به تسکین من افسانه و ترسم بیرون رود اندیشه او از سرم امشب
4 آن به که طبیبم نکشد رنج مداوا بهبودی خود نیست دگر باورم امشب
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 رفتند همرهان و تو در فکر منزلی آه این چه غفلتست دریغا که غافلی
2 از دود آه سوختگان باش برحذر اندیشه کن مباد نهی داغ بر دلی
1 در حلقه خوبان چو تو یک عربده جو نیست افسوس که چون روی تو خوی تو نکونیست
2 خم در قدحم ریز که در میکده عشق سیرابی ما تشنه لبان کار سبو نیست
1 دلی دارم که دارد اضطرابی چو آن ماهی که دور افتد ز آبی
2 کبابم دل شرابم خون دل بس نمی خواهم شرابی و کبابی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به